پارسال همین روزا رو در حالی میگذروندن که واسه اولین بار تو زندگیم از خانوادم جدا زندگی میکردم ، و برای اولین بار بود با داشتن مهمون ، غذا درست کردن و دستشویی شستن و.و. دست و پنجه نرم میکردم ، پول زیادی نداشتیم هر ماه کم داشتیم ما هر ماه با چنگ و دندون با آخرش میرسوندیم یک سوپر که میرفتیم‌ هزار تا قیمت و برآورد میکردیم حتی از دیگران کمک گرفتیم من اونروزا دنبال کار گشتم‌یکم چند تا مصاحبه رفتم و ول کردم یعنی در واقع تنبلی کردم منتظر یک نشونه از دنیا شدم فکر میکردم سرنوشت منو پیدا میکنه هر‌کجا که میخوام باشم ، باشم .

الان یکسال گذشته ، باورش برام سخته از اون روزا این همه فاصله دارم این همه بزرگ تر شدم من یاد گرفتم چجوری آشپزی کنم چجوری خانم خونه دار باشم من صد بار تو کمد ها رو عوض کردم تا ببینم چجوری بهتره منو این خونه بزرگ کرد ، خیلی وقت ها دیگه امیدی نداشتم تا از خواب پاشم  من دنبال چیزی بودم که خودم دنبالش نمیرفتم ، هیچ حس خوبی نداشتم هیچ امیدی نداشتم تلاش هام برای دوست داشتن زندگی بی فایده بود ، الان میفهمم چقدر شکر گذاریم کم بود و چقدر احمق بودم که فکر میکردم سرنوشتم دنبال من میاد نه اینکه من دنبال اون باشم الان همشو مثله یک درس میبینم احساس میکنم هر روز تو یک کلاس خسته کننده بودم حتی اگر همین الانم بمیرم این درس برام شیرین بود و برای تک تک لحظه هاش خدارو هزار بار شکر میکنم اگر این خدا نبود هر کس دیگه ای بود و من انقدر ناشکر بودم حتما یک حالی ازش میگرفت اما بجاش بهترین ها برای من اتفاق افتاد من رفتم شرکت بیمه که دوستم معرفی کرد دوستای خوبی پیدا کردم با یک عالمه انرژی مثبت و یک عالمه اتفاقای خوب من سال بعدش با فانوس های روشن شروع کردم و انرژی امسال عالی بود هر اتفاقی که افتاد جز خوبی چیزی نبود خدا رو شکر از این بابت . شکر ????

میکردم ,خوبی ,نداشتم ,چجوری ,الان ,امیدی نداشتم ,باشم الان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کارت تخفیف دندانپزشکی مشاوره تبلیغات و بازاریابی اولتران دانلود ایران موویز | دانلود فیلم، سریال و انیمیشن news word یک جا برای ناگفته ها دارالترجمه رسمی [My Little Land]